این چهار ویژگى که برشمردیم، همه به «بینش دینى»، یعنى آنچه که متدین از جهان مىداند و به باورهاى متدین درباره جهان بستگى دارد. بنابراین متدین متعقل داراى چهار باور نسبت به جهان است که به آنها اشاره کردیم. چهار مؤلفه دیگر دیندارى متعقلانه همگى به «کوشش دینى» مربوط هستند.
۵. مؤلفه پنجم دیندارى متعقلانه آن است که متدین متعقل، کاملاً به «ضبط نفس»، یا «انضباط شخصى» معتقد است. مراد من از «ضبط نفس»، تسلیم خواستههاى فورى و فوتى نشدن است. این انضباط شخصى هم چیزى جز یک محاسبه کاملاً متعقلانه نیست و آن اینکه «فراوانند لذات کوتاه مدتى که در پى آنها آلام دراز مدتى در راه است و فراوانند آلام کوتاه مدتى که در پى آنها لذات دراز مدتى از راه مىرسد». اگر شخص فکور، فقط همین دو گزاره را بپذیرد، آنگاه خواهد گفت: «پس به صرف اینکه لذتى کوتاه مدت است، نباید به آن چنگ بزنم و صرف اینکه المى کوتاه مدت است، نباید از آن بگریزم». این ضبط نفس باعث مىشود که در زندگى فرد متدین، دو حالت «خلوص» و «ریاضت» به وجود بیاید. کسى که ضبط نفس دارد، اولاً به خلوص فکر مىکند. خلوص، یعنى از سر راه برداشتن هر چیزى که با رشد معنوى انسان متدین ناسازگار است. ریاضت، یعنى قبول کردن اینکه چیزهاى شریف به دشوارى به دست مىآیند و پذیرفتن این واقعیت در جهان که هیچ چیز شریفى بدون «قربانى» به دست نمىآید و اینکه باید زندگى را نه به چشم یک تجمل، که به چشم یک ضرورت دید. هر چیزى را که قربانى مىکنم، باید در راه به دست آوردن چیزى باشد که وجود آن چیز در زندگى درونى من ضرورى است. بنابراین ریاضت، یعنى قبول کردن اینکه چیزهاى شریف را فقط با مرارت مىتوان به دست آورد و در رأس این چیزهاى شریف، «حقیقت» و «خیر» و «جمال» نشستهاند که جز با تلخى و مرارت فراوان به دست نمىآیند. علاوه بر این دو حالتى که در اثر ضبط نفس به متدین متعقل دست مىدهد، سه امتیاز هم عاید انسان معنوى مىشود که نخستین آنها، «صلابت مهربانانه در زندگى» است. این انسانها، نوعى استوارى در زندگى پیدا مىکنند و هیچگاه در مقابل شدائد از هم نمىپاشند. امتیاز دوم آن است که کسانى که به ریاضت تن مىسپرند، یک نوع «تفرد» پیدا مىکنند؛ یعنى با دیگران متفاوت مىشوند و «میانمایگى» از زندگیشان رخت برمىبندد. مرادم از میانمایگى این است که ما همگى «بوى یکدیگر» را مىدهیم و هیچ یک از ما نیست که «بوى خالص» خویش را بدهد. امتیاز سوم هم این است که ریاضت به انسان معنوى یا متدین متعقل، «عمقى» مىدهد که انسانهاى عادى داراى آن عمق نیستند. ریاضت، آدمى را ژرفبین مىکند. هر کس در زندگى رنج بکشد، نسبت به کل عالم فهیمتر و عمیقتر مىشود.
۶. مؤلفه ششم دیندارى متعقلانه آن است که متدین متعقل، آهسته آهسته باید به مرحله «خودفرمانروایى» برسد؛ نه به مرحله «دیگرفرمانروایى». در مرحله اول، هر کس که متدین مىشود از کسى به نام خداوند فرمان مىبرد؛ از کسى به نام شارع فرمان مىبرد و… . اما در مراحل بعدى، همین فرد باید بکوشد تا رفته رفته چنان عمق دینى و چنان فهم دینى عمیقى پیدا بکند که آهسته آهسته به این نتیجه برسد که اگر خدا هم این مطالب را نمىگفت، همین درست بود. اثر «دیگرفرمانروایى» به آن تعبیرى که مارکس و هگل بهکار مىبردند، آن است که انسان «از خود بیگانه» مىشود و با خویشتن سر آشتى ندارد؛ چون همیشه خود را مجزا از موجود دیگرى مىداند که به او حکمفرمایى مىکند. اما انسانى که به مرحله autonomy یا خودفرمانروایى برسد، کم کم مىگوید اگر خدا هم نمىگفت، راهى جز این نبود و همین راه درست بود.
۷. مؤلفه هفتم آن است که متدین متعقل در «بىیقینى» زندگى مىکند؛ به این معنا که اگر بنا بر این باشد که براى مدعیات دینى و مذهبى، برهان ارائه شود، حتى به سود یک مدعاى دینى و مذهبى، برهان عقلى وجود ندارد.
مدعیات دینى «خردستیز» نیستند؛ بلکه «خردگریز»ند. گزاره «خردپذیر»، گزارهاى است که عقل، به تنهایى، مىتواند درستى آن را اثبات کند. گزاره «خردستیز»، گزارهاى است که عقل، به تنهایى، مىتواند نادرستى آن را اثبات کند. ولى گزاره «خردگریز»، گزارهاى است که عقل، به تنهایى، نمىتواند اثبات کند که این گزاره درست است یا درست نیست. همه گزارههاى دینى از این سنخ هستند؛ یعنى نمىتوان بر درستى یا نادرستى آنها استدلال عقلى اقامه کرد. بنابراین اگر مسأله، فقط مسأله اثبات عقلانى باشد، از لحاظ معرفتشناختى، خود گزارههاى دینى با نقیضهایشان همتراز قرار مىگیرند. حال اگر این طور است، پس متدین در یک حالت «بىاطمینانى» به سر مىبرد. متدین متعقل، «بىاطمینان»، ولى «با طمأنینه» است. در قرآن هم در مورد پیامبر آمده است: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحْمُودًا»(۱) در این آیه، «عسى»، به معنى «شاید» به کار رفته است؛ یعنى یقینى در کار نیست. در صحیفه سجادیه آمده است: «الهى لسنا نتکل فى النجاه على اعمالنا بل بفضلک علینا» پروردگارا! ما هیچ اطمینانى نداریم؛ یعنى من در بىاطمینانى هستم؛ ولى طمأنینه خویش را حفظ مىکنم. این حالت به خاطر آن است که متدین متعقل (نه متدین سنتى و نه متدینى که دین خود را به ارث برده است) مىفهمد که براى هیچ کدام از دعاوى دینى، نمىتواند برهان عقلانى ارائه کند و به این امر هم اعتراف مىکند.
خداوند در قرآن مىفرماید: «الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ»(۲): کسانى که گمان مىبرند خدایشان را ملاقات مىکنند. قرآن هر چه را که مربوط به مسائل مابعدالطبیعى است، با الفاظى چون «ظن» (گمان)، «لعل» (شاید)، «عسى» (شاید) و… تعبیر مىکند.
۸. مؤلفه هشتم تدین متعقلانه آن است که متدین متعقل، خدمت نوعدوستانه به همنوع را فقط از آن رو که همنوع است و نه از هیچ حیث دیگرى (قومیت، ملیت، دیانت و…) انجام مىدهد؛ به تعبیرى که در احادیث هم آمده است: «الناس عیال اللَّه، انفعهم علیهم احبهم على».
قرآن مىفرماید پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، «رحمتاً للعالمین» است. نفرموده است رحمتاً للمسلمین یا رحمتاً للمؤمنین. این شفقت و این عطوفت نسبت به انسانها، هنگامى در شما حاصل مىشود که بتوانید در مواجهه با هر همنوعى، سه چیز را از ذهن و ضمیر خود بیرون کنید : اولاً وقتى که با انسانى مواجه مىشوید، باید گذشته او را فراموش کنید. ما در اسارت گذشتهایم و تا وقتى در این حالت هستیم، نمىتوانیم همه انسانها را دوست داشته باشیم؛ چون هر گذشتهاى مىتواند چیزهاى نامساعد احوال ما را به همراه داشته باشد. نکته دوم اینکه ما باید بتوانیم از ظواهر هم بگذریم و صرف نظر کنیم. گاهى مىشود که من از گذشته شما هیچ اطلاعى ندارم؛ ولى همین که با شما برخورد مىکنم، نسبت به ظواهر شما شروع به پیشداورى مىکنم و خودم را با شما همساز و همسان نمىکنم. نکته سوم هم اینکه ما باید بتوانیم از اسارت باورهاى خویش نیز رها شویم؛ چون این باورها مىتوانند مانند سدى در برابر محبت متقابل انسان باشند.