متن زیر خلاصهای است که از متن سخنرانی به صورت مکتوب درآمده است
متی ۶: ۲۲ و ۲۳
چشم اینجا به بینش اشاره دارد و اینکه ما چگون به دنیا مینگریم. اگر بینش شما، نگاه و دید شما به اطراف درست و سالم باشد، تمام زندگیت سالم خواهد بود. اما اگر بینش غلطی داری، تمام وجودت را ظلمت فرا خواهد گرفت. این آیه گویای اهمیت جهانبینی است و اینکه چگونه به دنیای پیرامون خود نگاه میکنیم.
کانون فرهنگ و اندیشه مسیحی – بحث جهانبینی خیلی دامنهدار است. اما در این فرصت گوشهای از این بحث به جهت آشنایی بیشتر ارائه خواهد شد.
کلمه جهانبینی ترجمهای است از کلمه انگلیسی worldview است که ماخذ آن هم کلمه آلمانی Weltanschauung به معنای نگرشی است که به دنیای پیرامون خود داریم. کانت فیلسوف بزرگ آلمانی اولین بار آن را در کتاب «نقد داوری» به کار میبرد. کانت این واژه را در اشاره به ادراک حسی از کل جهان به کار برد. بعد از او شخصی به نام شلینگ (۱۷۷۵-۱۸۵۴) از این کلمه به عنوان “درکی جامع و منسجم از جهان” استفاده کرد.
پس از آنها کییرکهگور (۱۸۱۳-۱۸۵۵) فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی نیز جهان بینی را متمایز از فلسفه (به مفهوم نظام فکری اُبژکتیو) دانست؛ و جهانبینی را مجموعهای از باورها قلمداد کرد که شخص عمیقاً به آنها پایبند است تا آنجا که میتوان گفت در آنها زندگی میکند.
ویلهلم دیلتای (۱۸۳۳-۱۹۱۱) متفکر دیگری بود که به بررسی جدیتر جهانبینی پرداخت و آن را «بینشی جامع و منسجم دربارۀ زندگی» تعریف کرد که «هدف آن بیان عمیقترین معنای هستی و پاسخگویی به پرسشهای غائی زندگی است». وی جهانبینی را شامل نکات زیر دانست:
۱) مجموعهای از باورهای بنیادی؛
۲) عادات و گرایشهای عاطفی مبتنی بر این باورها؛
۳) نظامی از اهداف، اولویتها و اصول رفتاری که به زندگی وحدت و معنا میبخشد.
دو جنبۀ مهم از درک دیلتای از جهانبینی:
ماهیت پایهای و ماقبل نظری جهانبینی: جهانبینی صرفاً محصول تعقل و اندیشهورزی نیست بلکه ریشه و بنیان آن است و بدان شکل میدهد. جهانبینی در سطحی عمیقتر از علم و فلسفه قرار دارد و پایه و اساس آنها را تشکیل میدهد. ادعاهای معرفتی یک جهانبینی را نمیتوان به وسیلۀ علم یا فلسفه اثبات یا رد کرد، بلکه علم و فلسفه خود بر نوعی جهانبینی استوارند.
تاریخیگری و نسبیانگاری: جهانبینیها متعدد و نسبیاند. از آنجا که درک بشر عمیقاً تحت تأثیر شرایط اقلیمی و تاریخی او قرار دارد، بنابراین جهانبینیهای مختلف به ظهور میرسد که از بعضی جنبهها با هم در تضادند. کثرت جهانبینیها قابل رفع نیست و ادعاهای هیچ جهانبینیای را نمیتوان اثبات یا رد کرد.
جهانبینی و اندیشمندان مسیحی
شروع استفاده از اندیشه جهانبینی را در میان اندیشمندان مسیحی به دو متفکر برجسته نسبت میدهند: جیمز اور (James Orr ۸۴۴-۱۹۱۳) و آبراهام کویپر (Abraham Kuyper ۱۸۳۷-۱۹۲۰).
جیمز اور در یکی از آثار معروف خود با نام «دیدگاه مسیحی درباره خدا و جهان»، به طور کلی به مسیحیت به عنوان یک جهانبینی نگاه کرد. نظر او را خلاصه میتوان در تقابل جهانبینی مسیحی با مدرنیته بیان کرد. او بر لزوم درک و ارائۀ مسیحیت به عنوان یک جهانبینی تام و تمام تاکید داشت و دیدگاه مسیحیت را دربارۀ تمام ابعاد جهان هستی و همۀ عرصههای زندگی با جهانبینی مدرن در تقابل دید. به اعتقاد اور، دیدگاه مسیحی دربارۀ جهان به لحاظ منطقی یک تمامیت جامع و منسجم را تشکیل میدهد که اثبات یا رد آن به صورت جز به جز امکانپذیر نیست.
آبراهام کویپر جهانبینی مسیحی را فقط در قالب کلمات ابراز نکرد، بلکه از طریق فعالیتهای چندگانۀ خود به عنوان روزنامهنگار، الهیدان، سیاستمدار، نخستوزیر هلند، و بنیانگذار دانشگاه آزاد آمستردام این اندیشه را بسط داد. او در یکی از کتابهای خود با عنوان «کالونیسم» اعتقاد پرشور خود را به ارتباط مسیحیت با تمام ابعاد زندگی انسان بیان داشت. او نیز چون اور مدرنیته را به عنوان یک جهانبینی عمیقاً با مسیحیت در تضاد میدید. کویپر یک جهانبینی جامع کتابمقدسی را برای مقابله با مدرنیته حیاتی میدید. به اعتقاد وی بروز تضاد موجود میان مسیحیت و مدرنیته در همۀ عرصههای فرهنگی و اجتماعی خصوصاً قلمرو دانش و تفکر آکادمیک کاملا آشکار است.
از دیگر اندیشمندان مسیحی که به مسیحیت به عنوان جهانبینی پرداختهاند میتوان از هرمان دویویرد، فرانسیس شیفر، کارل هنری، آلبرت ولترز، برایان والش و ریچارد میدلتون، جان استات، جیمز سایر، چارلز کولسون، نانسی پیرسی، مایکل گوهین و کریگ بارتلمو نام برد.
جهانبینی چیست؟
از میان تعاریف ارائه شده چند تعریف برجستهتر مینماید که در ادامه به اختصار با آنها آشنا خواهید شد.
تعریف آلبرت ولترز:
“چارچوب جامع باورهای بنیادی شخص دربارۀ همه چیز [اشیاء، اشخاص، امور] .”
The comprehensive framework of one’s basic beliefs about things
چهار نکته اساسی تعریف او:
۱. همه چیز (هر آنچه که میتوان دربارۀ آن باور یا اعتقادی داشت)
۲. باورها (اعتقادات- اینجا بحث سلیقهها متفاوت نیست که بلکه حقیقت باورهاست که میتوان راجع به آن بحث کرد)
۳. باورهای بنیادی (هر باور و اعتقادی هم منظور نیست {مثل اینکه امروز من صبحانه خوردم} بلکه باورهای بنیادین)
۴. چارچوب جامع (نظام، سیستم، الگوی جامع)
تعریف گوهین و بارتلمو:
“بیان صریح باورهای بنیادی مستتر در داستان بزرگ زندگی که گروهی در اعتقاد به آن با هم شریکند، باورهایی که ریشه در یک تعهد ایمانی داشته، به تمامیت زندگی فردی و جمعی ما شکل و جهت میدهد.”
An articulation of the basic beliefs embedded in a shared grand story, that are rooted in a faith commitment and that give shape and direction to the whole of our individual and corporate lives.
عناصر کلیدی تعریف گوهین و بارتلمو از این قرارند:
۱. داستان بزرگ زندگی (ابر روایت یا داستان بزرگ زندگی ما چیست؟ مسیحی داستان خودش را دارد که از کتابمقدس اتخاذ شده است. انسان در داستان مسیحی شروع و پایان مشخصی دارد. مدرنیته هم داستان دیگری دارد.)
۲. اعتقاد مشترک گروهی (جهانبینی یک امر فردی نیست. یک جامعه یا گروه در آن شریکند)
۳. باورهای بنیادی (در داستان مستتر هستند و شاید به روشنی ابراز نشوند. اما میتوان آن را طی کنکاش کشف کرد)
۴. در یک تعهد ایمانی ریشه دارند (پایهای ایمانی دارد، حتی اگر ظاهر علمی و تجربی داشته باشد)
۵. به زندگی ما شکل و جهت میدهند
۶. تمامیت زندگی فردی و جمعی ما را تحت تاثیر قرار میدهد
۷. بیان صریح (جهانبینی همیشه به صورت صریح بیان نشده اما در روایت و داستان زندگی مستتر است)
فایده درک مسیحیت به عنوان جهانبینی
به طور خلاصه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
• تقویت ایمان از طریق شناخت منسجمتر نظام اعتقادات و ارزشهای مسیحی و جلوگیری از انحرافات اعتقادی، الهیاتی و اخلاقی
• از میان برداشتن دوگانگی (دوالیسم) از زندگی مسیحی و ممکن ساختن شاگردی واقعی و زندگی تحت خداوندی مسیح در همۀ ابعاد زندگی. دوگانگی و تنش بین آنچه زندگی روحانی و زندگی اجتماعی و فردی خود میبینیم و یا تنشی که به عنوان مثال بین فرهنگ اسلامی و مدرنیته در زندگی بسیاری از مسیحیان ایرانی دیده میشود ریشه در جهانبینی ما دارد. یکی از علتهای این دوگانگی به ارتباط جهانبینی مسیحی با کار و پیشه ما بازمیگردد. خیلی از ما نمیدانیم که آیا چیزی به اسم «تجارت مسیحی» هم وجود دارد یا خیر. تجارتی که ماهیتش با تجارت غیر مسیحی فرق بکند. اکثریت تجار مسیحی، جنبههای ابتدایی رعایت اخلاق مسیحی را در کار خود مد نظر میگیرند. اما فرق واقعی را باید در ارزشهای حاکم بر شغل آنها و اهدافی جست که در پی تحققشان هستند. به همین دلیل بسیاری فکر میکنند مسیحیت مربوط به روزهای یکشنبه است و رابطه من با خدا. یک سری ارزشها و اصول بر این بخش از زندگی حاکم است. و یک بخش دیگر زندگی هم که بیشتر روزهای ما را شامل میشود، بیشترین وقت و انرژی و امکانات ما را مصروف خود میسازد، کمابیش همچون بقیه مردم میگذرد. در نتیجه دچار یک دوگانگی هستیم. از یک طرف در کلیسا و پرستشها یک سری اعتقادات و ارزشها داریم، از طرف دیگر در تجارت، تحصیل، هنرورزی، و تحقیقات خود هیچ فرقی با یک غیر مسیحی نداریم. اکثریت ما مسیحیان حتی فکر نمیکنیم باید فرقی وجود داشته باشد. یکی از علل این دوگانگی این است که اصلا نمیدانیم که آیا مثلا دیدگاه مسیحی هم در مورد تحقیق وجود دارد یا خیر؟ مگر تحقیقات من در آزمایشگاه علوم ژنتیک ربطی به ایمان مسیحی هم دارد؟ در نگاه دوالیستی به زندگی، مسیحیت در جنبههای فردی و شخصی زندگی و رابطه ما با خدا خلاصه میشود و تاثیر ملموسی بر ابعاد دیگر زندگی ندارد.
• جهانبینی مسیحی در ترغیب و تجهیز مسیحیان برای گذاشتن تأثیر بس قویتر بر جامعه و گسترش پادشاهی خدا در عرصههای مختلف حیات اجتماعی مفید است.
• همچنین در دفاع نیرومند از ایمان مسیحی در برابر جهانبینیهای دیگر و نقد بس قویتر جهانبینیهای رقیب
• کمک به بشارت مؤثر به فرهنگهای دیگر
آفرینش، سقوط و نجات سه پایه اصلی جهانبینی مسیحی است. .
(۱) آفرینش
• جهان آفریدۀ خدای تثلیث است.
این خود یک ادعای بزرگ معرفتی است که بنا بر آن حقیقت غایی، خدای تثلیث است.
• جهان دارای سرمنشاء شخصیتمند، پرمحبت و هدفدار است.
جهان نتیجه یک تصادف یا مهبانگ (big bang) نیست که در آن نه شخصیت، نه هدف و نه محبتی وجود داشته باشد.
• خدا سرمنشأ و معیار مطلق و غائی حقیقت، نیکویی و زیبایی در جهان است.
این حقایق نسبی نیستند، بلکه یک سرمنشاء مطلق و غایی دارند. چنین نیست که حقیقت من و حقیقت شما وجود داشته باشد و هر کس حقیقت خودش را داشته باشد. مسیحیت برای حقیقت یک سرمنشاء و معیار مطلق قائل است و آن خداست. در اخلاقیات نیز چنین است. خوبی و بدی هم نسبی نیست. برای زیبایی هم معیاری وجود دارد.
• آفرینش دارای تداوم، پویایی و رشد است.
خدا نه فقط آفریننده جهان بلکه نگهدارنده و تداومدهنده آفرینش آن است. ما اعتقاد نداریم که خدا جهان را چون ساعتی ساخته باشد، آنرا کوک کرده باشد و بعد به حال خودش رها کرده باشد، چنانکه دیگر وجود ساعتساز ضرورتی نداشته باشد. در جهانبینی مسیحی، این ساعت در هر تیک ثانیهاش به سازندهاش وابسته است. اگر حضور و دخالت نگاهدارنده صانع برداشته شود، این ساعت یک لحظه هم نمیتواند به حیات خودش ادامه دهد.
• مراحل مختلف آفرینش:
* آفرینش از نیستی
* پر کردن و شکل دادن جبری
* پر کردن و شکل دادن اختیاری از طریق آدم و نسل او –
– آفرینش فرهنگی
– بر آن حکومت کند
– کار آن را بکند
– از آن نگهداری نماید
• ماهیت رشد یابنده، رو به کمال، و آخرشناختی آفرینش.
درست است که خدا آفرینش را کامل انجام میدهد، اما چون کودکی نیازمند رشد است.)
• آفرینش دارای نظام و قانونمند است:
– آفرینش بواسطۀ کلام و فرمان خدا آفریده شد و
– آفرینش بواسطۀ حکمت خدا آفریده شد.
دو نوع قانونمندی در آفرینش:
– قوانین طبیعی که به طور بیواسطه و جبری بر جهان اعمال میشود. (مثل جاذبه زمین)
– قوانین فرهنگی و اجتماعی که به طور بواسطه و اختیاری بر جهان اعمال میشود. (برای انسان در این زمینه انتخاب وجود دارد، اما اگر انسان در رعایت قوانین فرهنگی و اجتماعی خدا درست عمل نکند، فساد و خرابی به بار میآورد. اما اغلب انسان مسئول و آزاد موافق قانونمندی خدا عمل نمیکند و همین مشکل به وجود میآورد)
• آفرینش تماماً بسیار نیکوست.
خدا بدی خلق نکرده است. خدا هر آنچه آفریده بود دید و گفت که نیکوست. این یعنی نفی هر گونه دوگانه انگاری. بدی و شرارت مخلوق خدا نیست، بلکه خرابی خلقت خداست. نیکویی آفرینش خدا فقط در طبیعت خلاصه نمیشود، بلکه جنبههای فرهنگی و اجتماعی که بعد آدم رشد پیدا میکند، مثل هنر، صنعت، تکنیک، تجارت و … جزو خلقت نیکوی خداست. خواست خدا رشد این کودکی است که آفریده است. جهانبینی به همه این مظاهر فرهنگی به چشم مثبت مینگرد، زیرا که مخلوق خداست. اول تیموتائوس ۴:۴ هر آنچه خدا آفریده است نیکوست و هیچ چیز را نباید رد کرد).
(۲) سقوط
گسترۀ سقوط:
گناه آدم و حوا بر تمامی جهان خلقت اثر گذاشته و باعث فساد و تباهی تمامی جهان شده است. این سقوط شامل ابعاد فردی و اجتماعی حیات بشر و حتی جهان طبیعت میشود (رومیان ۸: ۱۹ – ۲۲).
رابطۀ گناه و جهان خلقت:
ساختار و جهت: گناه ساختار خلقت را از میان نمیبرد بلکه فقط جهت آن را تغییر میدهد. این جهتگیری به انطباق یا عدم انطباق با قوانین مقررۀ خدا برای خلقت مربوط است. گناهکارترین انسان هم حتی انسانیتش از بین نرفته است. ساختار و ماهیتش پا برجاست اما جهت آن عوض شده است.
ماهیت انگلی گناه:
گناه نه خلقت خدا را باطل میکند و نه با آن یکی میشود. هیچ قسمتی از خلقت خدا را نمیتوان با گناه یکی شمرد. گناه همچون انگل به خلقت میچسبد و از آن تغذیه کرده، امکانات نیکوی آن را در جهت نادرست به کار میگیرد.
پس در بررسی مقولههای مختلف فرهنگی باید بین جهت و ساختار تمییز بدهیم. مثلا در مقوله هنر، باید دید کدام قسمت یک اثر هنری خلقت نیکوی خداست، و کدام قسمت جهت آن است.
خدا بر میزان خرابی خلقت مهار میزند. او اجازه نمیدهد این خرابی از یک حدی تجاوز بکند بلکه آنرا مهار میکند. این عمل را فیض عام خدا مینامیم.
خطر یکی شمردن بخشی از خلقت خدا، بُعدی از ابعاد آن، و پدیدهای از پدیدههای آن با گناه و شرارت
یکی کردن جهت با ساختار: دوگانگی نیکی-بدی را ذاتی خلقت خدا دانستن (ناستیکها گرفتار همین مشکل بودند. آنها قسمتی از خلقت را بد و شر میدانستند. شرارت و گناه را به قسمت مادی عالم مربوط میکردند. آنها یک قسمت از خلقت خدا را با گناه و شرارت یکی میکردند. پس هر وقت بخشی از خلقت نیکوی خدا را با گناه یکی کردیم به اشتباه ناستیکها دچار شدهایم)
نمونههایی از دیدگاه ناستیکی:
• شر دانستن ازدواج و برخی خوراکها (اول تیموتائوس ۴)
• شر دانستن بدن و تمایلات آن (افلاطون و بخش بزرگی از فلسفۀ یونان)
• متضاد دانستن فرهنگ در مقابل طبیعت (روسو و بخش بزرگی از رمانتیسیزم)
• منفی نگریستن به قدرت سیاسی (پیروان فلسفۀ آنارشیسم)
• تضاد با تکنولوژی (هایدگر)
مفهوم “دنیا” به عنوان ملاک درک درست از جهانبینی مسیحی در مورد سقوط
معانی مختلف “دنیا” در کتابمقدس:
۱) تمامی خلقت (در عبارت “پیش از بنیاد عالم”). زمین مسکون (رومیان ۱: ۸).
۲) تمامیت نظام گناهآلودی که انسانها را آلوده میکند و مسیحیان باید خود را از آن دور نگاه دارند.
اینجا “دنیا” به بخش معینی از خلقت اشاره ندارد بلکه به بُعد و جهتگیری گناهآلودی که در تمام خلقت یافت میشود.
اشتباه بزرگ زمانی رخ میدهد که دنیا را با بخشی از خلقت یکی شمرده و محدود کنیم و آن را قلمرو امور “دنیوی” worldly یا “غیرروحانی” profane یا “سکولار” secular بخوانیم. مثلا قلمروهایی همچون: هنر، سیاست، علم، روزنامهنگاری، تجارت، سکس و به طور کلی هر آنچه که خارج از حوزۀ امور به اصطلاح “مقدس” و “روحانی” باشد که معمولا به کلیسا، دیانت و روحانیت شخصی، و الهیات خلاصه میشود. این دیدگاه مسلم فرض میکند که نه در کلیسا هیچ “دنیویتی” میتوان یافت و نه در سیاست یا سکس یا سینما هیچ “تقدسی”.
(۳) نجات
• نجات به معنی “تجدید بنا” restoration است. مفاهیم نزدیک دیگر عبارتند از: “احیا”، “ترمیم”، و “اصلاح”.
• نجات به معنی بازگشت به وضعیت نیکوی اولیه است. نجات عبارت است از تجدید قوت، سلامت، حیات، و سعادت اولیۀ خلقت.
این شامل قابلیت رشد ذاتی و اهداف اولیۀ خلقت نیز میشود و به معنی نفی پیشرفتهای فرهنگی، علمی، تکنیکی و روحانی بشر و بازگشت به وضعیت بدوی باغ عدن نیست. نجات به معنی بازگشت به دورۀ نوزادگی نیست بلکه به معنی بازگشت به آن قوت، سلامت، حیات و سعادت بالفعل و بالقوهای است که در دسترس انسان قرار داده شده بود و او میتوانست مدارج رشد را به سوی آن طی کند.
نجات به معنی ظهور هیچ چیز کاملاً تازه یا افزوده شدن هیچ بعد روحانی یا مافوقطبیعی نوین به خلقت که قبلاً به صورت بالفعل یا بالقوه در آن وجود نداشته، نیست. بلکه به معنی تجدید بنا و احیای آن چیزهایی است که از همان نخست به صورت بالفعل یا بالقوه در خلقت نیکوی خدا وجود داشته است.
پس نمیتوان قائل به این شد که خدا در نجات چیز تازهای را به خلقت خود اضافه میکند که پیش از این وجود نداشته است. به این معنا که در خلقت یک نقص عمدهای وجود داشته که به خاطر آن به این وضعیت درآمده است. به این ترتیب مسئولیت این نقص به گردن خود خداست. در خلقت نیکوی خدا نقصی وجود نداشت. در اصطلاح الهیاتی “فیض” هدیهای اضافی برای “طبیعت” به ارمغان نمیآورد بکله “طبیعت” را احیا میکند و آن را به سلامت نخست باز میگرداند.
گسترۀ نجات:
* گسترۀ نجات به گستردگی دو نکتۀ قبلی یعنی “خلقت” و “سقوط” است. نجات بعد جهانی cosmic دارد و تمامی خلقت را در بر میگیرد.
* اگر نجات چیزی بیشتر از خلقت به ارمغان نمیآورد، حامل چیزی کمتر از خلقت هم نیست. نجات تمامی خلقت را در همۀ ابعاد و قلمروهای آن شامل میشود.
* هدف خدا این است که در مسیح “همه چیز” را با خود آشتی دهد (کول ۱: ۲۰)؛ او میخواهد “همه چیز” را تحت حاکمیت مسیح گرد آورد (افس ۱: ۱۰).
در جهانبینی مسیحی گناه و نجات، هر دو عمومیت کامل دارند. نجات فقط نجات روح ما را شامل نمیشود بلکه خیلی بیشتر از آن را نیز. نجات فقط این نیست که خدا میخواهد انسانها به بهشت بروند. او میخواهد طبیعت، فرهنگ، هنر، شعر و ادبیات، … و تمامی خلقتش نجات بیابد. اگر به نجات به این صورت نگاه کنید در خود احساس مسئولیت بیشتر میکنید.
در جهانبینی مسیحی، انسان هم در گناه و هم در نجات، نقش تعیینکننده دارد. چنانکه گناه و سقوط آدم باعث خرابی خلقت شد اطاعت مسیح در صلیب نیز باعث شفای آن میشود. چنانکه نسل بشر پس از آدم با عصیان و نافرمانی خود خرابی را به تمامی قلمروهای آفرینش توسعه دادند، نسل نوین خدا در مسیح نیز این مأموریت را دارند که نجات و تجدیدبنای او را به تمامی قلمروهای خلقت توسعه دهند.
شروع پادشاهی خدا در خدمت عیسی به معنی آغاز این کار تجدیدبنا و احیای خلقت در همۀ گستره و ابعاد آن است.
گرایش محدود کننده پادشاهی خدا
• زهدباوران (pietism): پادشاهی خدا و تجدید بنا را به تجربۀ درونی و زندگی روحانی شخصی محدود میکنند. با اموری چون سیاست و فرهنگ اصلا کاری ندارند.
• برخی گروههای دیگر: پادشاهی خدا را فقط به کلیسای رسمی محدد میکنند. پادشاهی خدا را فقط در تجربه درونی و روحانی شخص خلاصه نمیکنند، اما از محدوده کلیسا و جامعه مسیحی هم فراتر نمیروند.
• دورهگرایان Dispensationalists: پادشاهی خدا را مربوط به امروز نمیدانند بلکه منتظرند که سلطنت هزار ساله مسیح در آینده از راه برسد و آنگاه پادشاهی خدا برقرار شود.
• پروتستانهای لیبرال سنتی: پادشاهی خدا را در فعالیتهای بشر دوستانۀ اجتماعی خلاصه کردهاند
همۀ اینها اشکال مختلف دوگانهانگاری هستند که مسیحیت را در فکر و ذهن برخی نجات را به زندگی فردی و کلیسایی محدود کرده است.
— پایان متن سخنرانی–