شخصیت مادر در قسمتهایی از فیلم نمایانگر کسی است که ایمان به خدا را در اثر ناملایمات روزگار از دست داده است و شنیدن حتی یک کلمه از کتابمقدس او را از کوره به در میبرد. در عوض شخصیت مادربزرگ با ایمان راسخش به خدا میخواهد دیگران را مجاب کند که میتوانند بر هر مشکلی فایق آیند. این دو شخصیت در آخر به این نقطه مشترک میرسند که فرزند مریض آنها به چیزی فراتر از رابطهایی عادی با خدا ایمان دارد.
تایلر که سرنوشت خود را پذیرفته است در نامههایش به خدا از دیداری سخن میگوید که به زودی میسر میشود. نامهنویسی به خدا درباره خانواده، دوستان، همسایهها و تمام آشنایان، پستچی را بر آن میدارد که این اشخاص را با نامههایی که پسرک در مورد آنها به خدا نوشته است، مرتبط کند. او صادقانه خداوند را بهترین دوست خودش انتخاب کرده است و برایش مهم نیست که همکلاسی بداخلاقش را هم به این رابطه دعوت کند. چنین ایمان و دوستی و عشقی که در وجود تایلر هست قلبهای سخت و ناراحت دیگران را هم یواش یواش نرم میکند و تایلر پیروزمند میدان نه با مرگش که با صدها نامهایی که به خدا مینویسد حقیقی بودن خدا را به اطرافیانش ثابت میکند.
فیلم نامه به خدا در نگاه اول دارای تم مذهبی است و بدون آنکه بخواهد خداوند را با کارهای عظیمش همچون معجزه و شفا به بیننده معرفی کند، از طریق نشان دادن ایمان قوی یک بیمار رو به مرگ، دوستی و رابطه قلبی انسان با خدا را مطرح می کند.
در این فیلم نه مرگ و نه زندگی و نه حتی پیغام مذهبی دغدغه فیلمساز است؛ بلکه پررنگ بودن یک رابطهی اصیل و محکم، تم اصلی را به بدنه فیلم تزریق میکند.
با دیدن فیلم نامههایی به خدا اگرچه ممکن است میزان ایمان قلبی خودمان را مورد قیاس قرار دهیم و از ناچیزی آن دلمان به درد آید و چند قطره اشکی بیافشانیم، اما در کل از صحنههای غم انگیزی که بتواند تأثیری بد، به روی ببننده بگذارد عاری است.
اگرچه شخصیت های کلیشهایی در فیلم کم نیستند، مانند رییس پستخانه که یک عضو کلیسا و مسیحی خوبیست که در موقع مقرر دلگرمی لازم را به شخص درمانده میدهد و شخصیت مادربزرگ که نقش یک تکیه گاه و حامی را دارد و دوست تایلر در مدرسه که او را مسخره میکند، اما روی هم رفته فیلم همانند شنیدن یک موعظه نیست و عملا با دل بیننده حرف میزند و جد ی بودن ایمان را به چالش میکشد.
این موضوع که کودکی رو به مرگ، دارای ایمانی قوی به خداست قبلاً هم دستمایه فیلمهای دیگری قرار گرفته است، شاید از آنرو که موضوع بیماری لاعلاج و تصور شفایی که ایمانداران از خدا انتظار دارند تنها با باور این حقیقت حل خواهد شد که مثل کودک باید بود تا بتوان از در حقیقت عبور کرد. وقتی که قرار است همه چیز به سمت پدر آسمانی ختم شود چه بهتر که به جای فکر کردن درباره مرگ و زندگی، به آیندهایی اندیشید که پیش روست، آیندهایی که در هر حالت با پدر آسمانی سپری خواهد شد.