شفاهای عیسی نیز همچون اخراج دیوها جزئی مهم از پادشاهی خدا بود. لوقا ۷:۲-۸:۱۲ نشان میدهد که عیسی شفاهای خود را از مظاهر نجات و احیای اسرائیل تلقی میکرد. شاگردان یحیی آمده از او میپرسند «آیا تو همانی که میبایست بیاید یا منتظر کسی دیگر باشیم؟» عیسی نخست توجه آنها را به معجزات رهاییبخش خود جلب میکند و سپس به اشعیا ۳۵:۵ و ۶۱:۱-۲ اشاره مینماید که در آن وقوع معجزات فوق پیشگویی شده است. در واقع به آنها میگوید: «ببینید چگونه کوران بینایی مییابند، لنگان راه میروند، کران میشنوند و به فقیران بشارت داده میشود. اینها خود گواه این حقیقتند که من همانم که میبایست بیاید. همان که این آزادی نوین را برای قوم خدا مهیا میسازد.» پاسخ عیسی گویای این حقیقت است که او شفاها و سایر معجزات خود را در راستای وعدههای عهدعتیق، بخشی مهم از نجات و تجدیدحیاتی میدانست که خود و شاگردانش بدان بشارت میدادند. معجزات صرفاً دلایل اثبات مسیح بودنِ عیسی یا تأیید اعتبار پیام او نبودند، بلکه مظاهر نجاتی بودند که او به ارمغان آورده بود، نجاتی که همانا رهایی و احیای انسانها در پادشاهی خداست.
دلیل مهم دیگری که بهدرستی در تأیید وجود رابطۀ نزدیک میان نجات و شفا ارائه میشود، پیشگویی اشعیا در مورد مواهب نتیجه شده از مرگ مسیح بر روی صلیب است: «به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم» (اشعیا ۵۳:۵). برخی کوشیدهاند بخش آخر این پیشگویی را به شفای روحانی محدود کنند. ولی متی ۸:۱۷ بر چنین تفسیری خط بطلان میکشد. به اعتقاد من همۀ تردستیهای تفسیری که برای شانه خالی کردن از این نتیجه بهعمل آمده، محکوم به شکست است! بنا به تفسیر الهامی عهدجدید، مسیح بر روی صلیب بهای شفای ما را از امراض جسمی نیز پرداخته است.
کار مسیح در صلیب و قیام، و نجات فراهم آمده بهوسیلۀ آن را نباید تنها به آمرزش گناهان یا برخی دیگر از ابعاد صرفاً روحانی زندگی محدود کرد. چنین نگرشی شدیداً تقلیلگرا reductionistic و نادرست است. البته درست است که شفا از بیماریها بهمعنای دقیق جزئی از مفهوم کفاره نیست، ولی کار مسیح بر روی صلیب را نباید به فراهم آوردن کفاره محدود کرد. مسیح بر روی صلیب نه تنها مجازات گناهان ما را بر خود گرفت بلکه انسانیت کهنه و سقوط کردۀ ما را نیز با خود بر صلیب برد. کفاره تنها یکی از ابعاد مختلف کار مسیح روی صلیب است. مسیح بر روی صلیب بهای رهایی جهان از گناه و همۀ عواقب و پیآمدهای آن را پرداخت. در صلیب، بهای کامل آفرینشی نو پرداخت شد، و در قیام مسیح این آفرینش عملاً آغاز گردید. این آفرینش نو که توسط روحالقدس به ایمانداران انتقال مییابد نه تنها دارای ابعاد روحانی، بلکه دارای ابعاد جسمانی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی محیطزیستی نیز هست. آن شالوم یا سلامتی که در صلیب مسیح و قیام او فراهم آمد، فراگیر و چند بعدی است.
چرا همه شفا نمییابند؟
ولی آیا میتوان بر اساس نکات بالا انتظار شفای عمومی و کامل همۀ ایمانداران را داشت؟ برخی چنین اعتقادی را ترویج میکنند. مطابق این دیدگاه، ارادۀ خدا همیشه شفا و سلامتی کامل ایمانداران است. بهعلاوه، او بر روی صلیب شفا را بهطور کامل فراهم آورده است. پس اگر در مواردی دعای ما برای شفا مستجاب نمیشود، مشکل بهطور خلاصه یا بیایمانیِ شخصِ بیمار است یا بیایمانیِ کسی که برای شفای او دعا میکند، و یا اینکه گناهی در زندگی یکی یا هر دوی آنها وجود دارد.
به اعتقاد من دیدگاه فوق از نظر الاهیاتی ناپخته، از نظر تجربی نادرست، و از نظر شبانی بس زیانبار است. البته بیایمانی و زندگی در گناه میتواند از علل شفا نیافتن باشد، ولی همیشه چنین نیست. در اینجا تنها به ذکر دو دلیل بسنده میکنم.
نخست اینکه هر چند مسیح بر روی صلیب بهای کامل شفای جهان را پرداخته است، ولی این بدان معنی نیست که ما هماکنون و بهیکباره از همۀ مواهب صلیب برخوردار میشویم. اگر چنین بود، ما ایمانداران به مسیح نه تنها نمیبایست دیگر بیمار شویم، بلکه نمیبایست دیگر بمیریم! زیرا بیگمان مسیح برای ما مرد تا ما از مرگ رهایی پیدا کنیم. ولی بر این اساس نمیتوان انتظار داشت که همۀ مردگان در مسیح با دعای ما زنده شوند، و یا همۀ مسیحیان همچون خنوخ به آسمان منتقل گردند! در خصوص شفا از بیماریها نیز چنین است. ما شفای کامل را نه در حیات کنونی بلکه در اورشلیم آسمانی تجربه خواهیم کرد. در آن زمان است که «او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اول سپری شد» (مکاشفه ۲۱:۴). نکته دقیقاً اینجاست که هنوز “چیزهای اول” کاملاً سپری نشده است.
به گفتۀ پولس، ما تنها نوبر یا بیعانۀ روح را یافتهایم (رومیان ۸:۲۳؛ دوم قرنتیان ۵:۵). روحالقدس خلقت تازه را در ما شروع کرده و طعم برکات آینده را امروز به ما میچشاند. ولی این هنوز کامل نیست. معنی نوبر و بیعانه همین است. نوبر تنها بخش نخست محصول است که نسبت به تمام محصول هنوز کم است. ولی به ما اطمینان میدهد که اگر صبر داشته باشیم این میوه بزودی فراوان خواهد شد! بیعانه نیز تنها قسمت کوچکی از تمام بهاست، نه همۀ آن. ولی ضمانت میکند که خدا همۀ آن را به ما خواهد داد. از همین روست که پولس میگوید ما ایمانداران نیز که نوبر روح خدا را یافتهایم، ناله بر میآوریم، زیرا در انتظار کامل شدن فرزندخواندگی یعنی رهایی بدنهای خود هستیم (رومیان ۸:۲۳). زمانی که ما تولد تازه یافتیم خدا بدن تازهای به ما نداد. بدنهای ما هنوز همان بدنهای قدیمی است که به خلقت کهنه تعلق دارد، خلقتی که گرفتار فساد شده و ناله بر میآورد. ما هنوز شریک این فساد و این نالۀ خلقت هستیم. ما مسیحیان هم ناله میکنیم و این غیر عادی نیست. ما مسیحیان هم مریض میشویم و این غیر عادی نیست. ما مسیحیان هم، اگر مسیح بزودی نیاید، میمیریم، و این هم غیر عادی نیست! ما هنوز از لعنت گناه بهطور کامل نجات نیافتهایم؛ مقبرۀ میلیونها مسیحی مؤمن به مسیح گواه روشن این حقیقت است.
ولی خدا را شکر که نالۀ ما و نالۀ خلقت، نالۀ ناامیدی نیست، بلکه همچون نالۀ زن زائو نالۀ امید است (رومیان ۸:۲۲-۲۵). ما منتظر کمال نجات خود هستیم. منتظر روزی هستیم که نجاتدهنده از آسمان ظاهر شود و بدنهای فانی ما را بهصورت بدن باقی و پرجلال خود تبدیل کند (فیلیپیان ۳:۲۰-۲۱). شفاهایی که امروز تجربه میکنیم، نوبر، نشانه و ضمانت این است که خدا کار نوسازی خود را در ما شروع کرده و روزی آن را به کمال خواهد رسانید. ولی خدا وعده نداده که همیشه فرزندان خود را از همۀ رنجهایی که بقیۀ خلقت و دیگر مردم میکشند رهایی ببخشد. برعکس، خدا اجازه میدهد که ما در این رنجها سهیم باشیم، درست همانگونه که پسر یگانۀ او در آنها سهیم شد.
مشکل کسانی که انتظار شفای کامل و عمومی را دارند، نادیده گرفتن عامل زمان است. نجات در معنای کامل، مراحل مختلف دارد. ما از یک نظر درگذشته، یعنی زمانی که ایمان آوردیم، نجات یافتیم. یعنی گناهان ما آمرزیده شد و ما در خانوادۀ الهی بهدنیا آمدیم. این بُعدِ گذشته نجات ماست. ولی نجات دارای ابعاد کنونی و آینده نیز هست. ما هماکنون با تقدیس و شبیه مسیح شدن در حال نجات یافتن هستیم. ما با نظاره کردن روی خداوند با چهرۀ بیحجاب، روز به روز از جلال به جلالی فزونتر، به صورت او متبدل میشویم (دوم قرنتیان ۳:۱۷-۱۸). انسان باطنی ما روز به روز تازه میشود، در عین حال که انسان ظاهری فرسوده میگردد (دوم قرنتیان ۴:۱۸). ولی در آینده، روزی خواهد رسید که با آمدن دوبارۀ مسیح نجات ما به کمال خواهد رسید و ما از بدنهای جلالیافته برخوردار خواهیم شد.
رشد ما در تجربۀ نجات نه تنها بعد جسمانی بلکه ابعاد روحانی زندگی ما را نیز شامل میشود. درست است که گناهان ما بهخاطر خون مسیح آمرزیده شده است، ولی باز مرتکب گناه میشویم و باز نیاز به توبه و دریافت آمرزش داریم. درست است که مسیح با مرگش روی صلیب، ما را از بشریت کهنه و قدرت گناه آزاد کرده است ولی هنوز گرفتار برخی عادتها هستیم که باید به فیض خدا و با رفتار کردن به روح، از آنها کاملاً آزاد شویم. بر همین قیاس، درست است که مسیح روی صلیب بیماریهای ما و حتی مرگ را بر خود گرفته است، ولی ما هنوز بیمار میشویم و حتی وقتی خدا ما را شفا میدهد، دوباره بیمار میگردیم و احتیاج به شفای دوباره داریم. و روزی هم با وجود همۀ شفاهایی که دریافت میکنیم، سرانجام میمیریم.
دلیل دوم این است که در پس انتظار شفای عمومی و کامل، کجفهمی بزرگ دیگری وجود دارد، و آن این باور نادرست است که بزرگترین هدف خدا برای ایمانداران راحتی، رفاه و لذت بردن آنها از زندگی است. مطابق این دیدگاه، اینکه خدا بخواهد فرزندش در رنج و زحمت باشد غیر قابل تصور است. ولی کلام خدا بروشنی نشان میدهد که بزرگترین هدف خدا برای زندگی ما نه لذت بردن یا راحتی همیشگی ما بلکه شبیه شدن ما به مسیح است (رومیان ۸:۲۹)! هدف خدا ساختن شخصیت ماست. و کیست که نداند درد و رنج، و فشارها و سختیها، چه نقش مهمی در ساخته شدن ما دارد؟ در این خصوص نیز عیسی بهترین نمونۀ ماست. کلام خدا دربارۀ پسر خود خدا چنین میگوید: «او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشکها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و بهخاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد. هرچند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت. و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت میکنند، منشأ نجات ابدی گشت» (عبرانیان ۵:۷-۸؛ نیز ۲:۱۰). اگر لازم بود پسر یگانۀ خدا در بشریت خود با رنجهایی که کشید اطاعت را بیاموزد و کامل شود، ما چقدر بیشتر!
از همین روست که پولس میگوید ما نه تنها به امید جلال خدا، «بلکه در سختیها نیز فخر (و شادی) میکنیم، زیرا میدانیم که سختیها بردباری پدید میآورد، و بردباری شخصیت را میسازد» (رومیان ۵:۳). و باز به همین دلیل است که نویسندۀ عبرانیان میگوید: «سختیها را به منزلۀ تأدیب تحمل کنید؛ خدا با شما همچون پسران رفتار میکند. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تأدیب نکند؟ …. خدا برای خیریت خودمان ما را تأدیب میکند تا در قدوسیت او سهیم شویم. هیچ تأدیبی در حین انجام شدن خوشایند نیست بلکه دردناک است، اما بعد، برای کسانی که بهوسیلۀ آن تربیت شدهاند، میوۀ آرامش و پارسایی به بار میآورد» (عبرانیان ۱۲:۷-۱۱). به قول سی. اس. لوئیس، کسانی که معتقدند مهمترین دغدغۀ خدا رهانیدن فرزندانش از درد و رنج است، بیشتر به وجود یک پدربزرگ آسمانی اعتقاد دارند تا یک پدر آسمانی!
تفسیر اشتباه برخی از وعدههای کلام خدا، یکی از علل درکی ناپخته از شیوۀ عمل خدا با ما است. برای مثال، اگر تمام کتابمقدس به مزمور ۹۱ خلاصه میشد، شاید باید انتظار میداشتیم که مسیحیان واقعی هرگز بیمار نشوند و به هیچ سختی و مصیبتی نیز دچار نگردند. چرا که آیه ۱۰ بهصراحت میگوید که «هیچ بدی بر تو واقع نخواهد شد». ولی متأسفانه یا خوشبختانه، کتابمقدس خیلی بیشتر از مزمور ۹۱ است! و وقتی آن را در کنار بقیه قسمتها مثل ایوب، مزمور ۸۸، و مانند آنها میگذاریم و در پرتو آنها تفسیر میکنیم، به این نتیجه میرسیم که هرچند خدا بسیاری از اوقات، بسیاری از فرزندان خود را بر طبق وعدههای مزمور ۹۱ از بلایا محفوظ میدارد، ولی نمیتوان این را عمومیت داد و به یک قانون مطلق تبدیل کرد. کم نبودهاند مقدسان برجستهای که خودشان یا فرزندانشان در سوانح جان خود را از دست دادهاند. کم نبودهاند مؤمنان شایستهای که خودشان یا عزیزانشان از سرطان درگذشتهاند. کم نبودهاند ایمانداران برجستهای که همچون ایوب از رنجها و مصیبتهای بسیار سخت گذشتهاند. وقتی به برخی از این فرزندان رنجدیدۀ خدا نزدیک میشویم، نه تنها آنها را کمایمانتر و گناهکارتر از دیگران نمییابیم، بلکه بر عکس. مقدسترین و زیباترین فرزندان خدا، مانند خداوندشان، زخمها بر پیکر خود دارند!
آمین . خدا برکتتان بدهد. خیلی پر برکت بود.