Home » شعر (page 2)

شعر

سر مقالهرویا نو«عاشقان ره به عشق می‌پویند درس تنزیل عشق می‌گویند
از می عشق اگر چه بی‌خبرند راه جانان به جان همی سپرند»
_عراقی _
ای دوست می خواهم لحظه ای سر به دامانت نهم و به یاد آورم کهن گهواره ایی را که پیش ترها با دست های خورشید می جنبید. روزهایی که خودِ عشق، کم داشتیم.
حاشا که خورشید خودش را دریغ کند! این کار، کار ابرهای تیره بود. کار، کار سقفهای بی روزن بود، خودِ عشق، کم داشتیم صبر جایز نبود، تشنه بودیم و ابر این را می دانست این دشمنِ ما و عاشق خورشید، آمد و بارید و یک روز برای همیشه لم داد زیر شانه های خورشید و غم ما نخورد که به جای نور باورش کردیم که چه بی پروا می زد و می برد و می تاراند.
ترسیدیم تا همیشه ی همیشه. خورشید دریغی نداشت اما ابرها، اما و اگرهای بسیار ساز کردند مویه کردند سر یکدیگر را خوردند جای یکدیگر را اشغال کردند تا ما ندانیم که خورشید دل رحمی دارد، جای سختی دارد، می سوخت با همه وجود که به ما برسد اما ما را دیگر دلی تیره و تار بود سری پر از غبار بود. به چشمِ مان اشک و به دستمان دستمال عزا، ابرها غریدند و ما همشکل آنها شدیم باریدیم باریدیم.
ای دوست چشم از ابرها بردار و هوای خورشید کن! چشم را خشک و دل را بشوی، این خاصیت نور است که بجوید، نور تو را می جوید حتی اگر تیره ترین ابرها گنبدش را گسترده باشد، نور تو را می شناسد با اینکه سقفهای بی روزن گهواره را پوشانده اند.
تو که دل آشنای نوری، تو که سر بر آستان عشق، راستی می جویی، فکرت پهلوان، سرشتت قهرمان، تو که شیر خورده ی نوروزی، به یاد داری اسبی به نام رخش! هستی هنوز هم در هوای پهلوانی رستم نام!
هنوز هم حالی داری به هوای عاشقانی چون شیرین و فرهاد! می گذری شبی مهتاب از کوچه ای به کوچه رندان! تو که با سیمرغ پرواز کرده ای تا حنجره ایی که در خوانِشِ ” آی آدمها ” بود تا دست پَری های قصه را بگیری و لانه ایی بسازی در انگشتهای جوهریِ کسی که مثل هیچ کس نیست!
« در باغ همه رخ تو بیند از هر ورق گل، آن که بیناست»
بیا حرف های خورشید را دوباره تازه کنیم. بیا پیدا شویم زیر سایه کهن درخت سترگ شعر فارسی، و رد پای عشق را با بوی خورشید دنبال کنیم. خورشید به او اشاره میکند. به او که سرودنش سرود هستی است.
رویا

بهار

ar-p-bahar

بهارا ، شاد بنشين ، شاد بخرام
بده كام گل و بستان ز گل كام
اگر خود عمر باشد ، سر برآريم
دل و جان در هوای هم گماريم

Read More »

شعر چیست؟ (۲)

ar-p-sch03

در نظر ابتدایی، شعر احساسات و روحیاتی است که در یک ترکیب منسجم با وزن و قافیه و ردیف مزین گردیده و در پی بیانی متفاوت از قالبهای گفتاری رایج به رشتۀ تحریر درآمده است. اما با سیری در اشعار چند قرن گذشته متوجه لزوم استفاده از واژه‌ها و مؤلفه هایی می‌شویم که انسان معاصر با آنها زندگی می‌کند. مقاله حاضر به بررسی کابرد وزن و زبان در شعر می‌پردازد.

Read More »

نشان مرد خدا: نگاهی به ارتباط عشق و نجات در دیوان حافظ

ar-p-nb01

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ‎ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

در مقاله پیش رو، سعی نگارنده، بر این است تا با برشمردن منافع حاصل از گام نهادن در سلوك عاشقانه  به این سوال پاسخ دهد که «چرا و چگونه رسیدن به نجات و نیل به رستگاری، از نگاه خواجه رندان، در گرو عشق ورزی است»

Read More »

منجی جان

ar-p-hc02

چه گویم من نمیدانم، که پیدا یا که پنهانم
مرا دل داده اطمینان، تو هستی منجی جانم
هر آنچه گفته میخوانم، شما را همچو چوپانم
برای تشنگان روح، روان است منجی جانم

Read More »

لمس مجدد

ar-p-gt01

ای چشمان بهوش باشید!!!
که غوغای سراب ها، گوش ها کر کرده است!
ای پاها، برپا بمانید،
که دستان تمنّای سطل ها دارند،
تا از دلِ چاهِ فریب
دروغ بالا کشند!!!

Read More »